جدول جو
جدول جو

معنی ابن هشام حمیری - جستجوی لغت در جدول جو

ابن هشام حمیری
(اِ نُ هَِ)
عبدالملک بن هشام بن ایوب الحمیری المعافری نحوی. اصل او از بصره و مولد او به مصر است. او راست: شرح و تهذیب سیرۀ ابن اسحاق در احوال رسول و مغازی آن حضرت صلوات الله علیه و این کتاب معروف به سیرۀ ابن هشام است و ابوالقاسم سهیلی آنرا شرح کرده است و نیز او راست کتاب انساب حمیر و ملوکها. وفات او به سال 218 و یا 213 هجری قمری به مصر بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ هَِ)
محمد بن محمد بن خضر بن سمری الزبیری شمس الدین المقدسی الشامی. از شاگردان قطب شیرازی یا قطب رازی. او راست: کتاب الغیاث فی تفسیر المیراث. کتاب ادب الفتوی. کتاب الظهیر علی فقه الشرح الکبیر. کتاب غرایب السیر فی علم الحدیث و الخبر. تهذیب الاخلاق فی مسائل الخلاف و الوفاق. اخلاق الاخبار فی مهمات الاذکار. رسائلی در خلاف و منطق و نحو با شروح. کتاب توضیح مختصر ابن الحاجب. حل کافیه ابن حاجب. حل خلاصۀ ابن مالک و غیر آن. وفات او در ذی حجۀ 808 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ هَِ)
ابومحلم محمد بن هشام بن عوف التمیمی الشیبانی السعدی اللغوی. ابواحمد عسکری گوید او امام لغت عربیت و علم شعر و ایام ناس است و اصل وی از اهواز باشد و در طلب حدیث مراراً بمکه و کوفه و بصره سفر کرد و از سفیان بن عیینه و جماعتی استماع حدیث کرد و به طلب عربیت ببادیه شد و دیری نپائید و علمای بسیاری مانند زبیر بن بکار و ثعلب و مبرد از وی روایت دارند. مرزبانی از محمد بن یحیی و او از حسین بن یحیی روایت کند که الواثق بالله خلیفه در خواب دیدکه از خدای تعالی درخواستی تا او را ببهشت برد و برحمت خویش بپوشد و او را در زمرۀ هالکین درنیاورد. و در خواب شنیدی که گوینده ای گوید: در زمرۀ هالکین درنیاید جز آنکس که قلب او مرت باشد بامدادان خلیفه از جلساء خویش تعبیر این خواب و معنی کلمه مرت بپرسید کسی حقیقت آن ندانست پس ابامحلم را طلب کرد و او حاضر آمد و گزارش خواب خویش و معنی کلمه مرت از وی سؤال کرد. ابومحلم گفت: مرت زمین قفر بی گیاه باشد و بنابراین گفتۀ هاتف را معنی این است که در زمرۀ هالکین درنیاید جز آنکس که دل او چون زمین مردۀ بی نبات از ایمان خالی باشد واثق گفت گواهی از شعر که لفظ مرت در آن آمده باشد بیار. ابومحلم دیری بیندیشید و بیتی شامل این کلمه بخاطر نیاورد تا یکی از حضار گفت من شعری از بعض بنی اسد بیاد دارم و آن این است:
و مرت مرورات یحار بها القطا
و یصبح ذوعلم بها و هو جاهل.
پس ابومحلم بخندید و گفت گاهی انسان را از چیزهائی فراموشی آید که از آنچه در آستین دارد بدو نزدیکتر است پس صد شعر معروف از شعرای مشهور پی درپی بخواند که در همه کلمه مرت بیامده بود و واثق هزار دینار به او بخشید و منادمت مجلس خویش از او درخواست و او از قبول آن سر باز زد... مرزبانی از احمد بن محمد عروضی حکایت کند که ابومحلم گفت آنگاه که من بمکه آمدم ملازمت درس ابن عیینه میکردم و هیچ مجلس او از من فوت نمیشد روزی بمن گفت ای پسرپشت کار و استماعی نیکو داری ولکن بهره ای برنمیگیری گفتم چگونه گفت ازیرا که از سخنان من هیچ ننویسی گفتم من همه گفته های تو بدل سپارم و از بر کنم. و ازینرو بنوشتن حاجت نیفتد او را سخن من استوار نیامد و دفتر یکی از شاگردان برگرفت و گفت آنچه امروز گفتم بازگوی و من بی تحریف حرفی گفته های او باز بگفتم پس مجلس دیگر از دفتر باز کرد و آنرا نیز از بر بخواندم، ابن عیینه گفت زهری از عکرمه و او از ابن عباس روایت آرد که بهر هفتاد سال کسی پیدا آید که همه چیز را بیاد گیرد و فراموش نکند و با دست بر من زد و گفت گمان برم که تو آنکس باشی... و ابن سکیت گوید اصل ابومحلم از ایران است و مولد او بفارس باشد و به بنی سعد منسوب است و از کتب اوست: کتاب الانواء. کتاب الخیل. کتاب خلق الانسان. مولد او در آن سال بود که منصور خلیفه بحج شد، و وفات او در 245 هجری قمری بوده است. (نقل به اختصار از روضات). و ابن الندیم در کتاب الفهرست بباب الکتب المؤلفه فی الانواء نام او را برده و یکی از کتب انواء را بدو نسبت کرده است و نیز در موضع دیگر گوید: محمد بن سعد یا محمد بن هشام بن عوف السعدی، ابن السکیت گوید ابومحلم از مردم ایران و مولد او فارس است و نسبت او به بنی سعد بولاء باشد. مؤرج گوید ابومحلم در حافظه بی نظیر بود چنانکه شبی جزوی در پانصد ورق از من بعاریت بستد و فردا بمن بازآورد، بالتمام از بر کرده و چنانکه خود ابومحلم می گفت مولد او بسالی است که منصور خلیفه بحج شد. و در سال 248 وفات کرده است. و از کتب اوست: کتاب الانواء. کتاب الخیل. کتاب خلق الانسان. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا